نمیشود نام کفتاررا بر ادم نماها گذارد که توهینی بس سنگین به جانداران خالی از شعور است.
چشمانم گشوده است و با ذکاوت اطراف را مینگرم.نه مثل افلاطون چراغ راه است ونه عدم نیچه
باید باور کنی که خودت هستی تا به تیرهای رها شده ی بی هدف ـ نشانه ندهی.
راه را با تو آغاز نموده ام و از تو آموختم که اینگونه حرکت کنم.نه پیامی بگذارم و نه رد پایی
ببری با روحی از پرنده
با تو روحم پرواز راآموخت ودل به قفس نخواهم سپرد.
بگذار درهای قفسهایشان باز بماند شاید پرنده ای دیگر راه خویش بیابد.من اسیر نخواهم شد.
که پرواز را با تو آموختم .با تو به اوج رسیدم و با تو عمق لذت پرواز را لمس خواهم کرد.
بالهای ما بزرگتر از درهای قفسهای زمینیند.
یکبار گریختم
و دریده شدم
اینبار در قفسی که راه گریزم نیست
و در سرزمین قومی شریر
منم
تنها سرباز تو
...