هیچ منزلی

از زندگی میات آدمیان امتناع می ورزم

نه برای نیک بختی خویش

که بدین سان روحم

در ورای روشنایی اش

و هماره رویاهایم

سر خوشانه به این سو و آن سو می غلتند

این چه زیستن است؟

سرزنش تان بیهوده است

انبوهه ای دوست داشتنی هستید

ومن در ژرفای خویش

با کلامی زنده

سرد

صاف

شبگون

گشاده دست

دلباز

بهگام

گاهی به دیدارتان

       میایم.

نظرات 2 + ارسال نظر
دختری با دامن حریر شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:10 ب.ظ http://www.patty.blogsky.com

چقدر خوب و روشن است نمای چشم های تو

نمیرسد ستاره ای به پای چشم های تو

به ماه خیره می شوم فقط و گریه می کنم

دلم که تنگ میشود برای چشم های تو

و هی مرور میکنم نگاه اول تو را

اگر نمی رسد به من صدای چشم های تو

تو تاکه پلک می زنی به سجده میرود دلم

به پیشگاه اعظم خدای چشم های تو

شبی خراب می شود حصارهای فاصله

و آب می شود دلم به پای چشم های تو...
......................
موفق باشی...........
به من هم سری بزن....

کامران شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:37 ب.ظ http://kmzeinali.blogspot.com/

مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شد

قضای آسمان این است و دیگرگون نخواهد شد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد