از زندگی میات آدمیان امتناع می ورزم
نه برای نیک بختی خویش
که بدین سان روحم
در ورای روشنایی اش
و هماره رویاهایم
سر خوشانه به این سو و آن سو می غلتند
این چه زیستن است؟
سرزنش تان بیهوده است
انبوهه ای دوست داشتنی هستید
ومن در ژرفای خویش
با کلامی زنده
سرد
صاف
شبگون
گشاده دست
دلباز
بهگام
گاهی به دیدارتان
میایم.
چقدر خوب و روشن است نمای چشم های تو
نمیرسد ستاره ای به پای چشم های تو
به ماه خیره می شوم فقط و گریه می کنم
دلم که تنگ میشود برای چشم های تو
و هی مرور میکنم نگاه اول تو را
اگر نمی رسد به من صدای چشم های تو
تو تاکه پلک می زنی به سجده میرود دلم
به پیشگاه اعظم خدای چشم های تو
شبی خراب می شود حصارهای فاصله
و آب می شود دلم به پای چشم های تو...
......................
موفق باشی...........
به من هم سری بزن....
مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان این است و دیگرگون نخواهد شد.