سرت را به روی شانه هایم
تکیه گاه میکنی
و
من
استوار میمانم
زایش مادر
زایش عشق
بوی کودکیت
شانه ام را نوازش میکند
و
تو
آرام
همان مولود منی
من در تو نهفته ام
و
تو
نهفته ترین در وجودم
به آغوش کشیدنی ترین
حس دنیا
دستان کوچکت را
سایه ی
روحم کن
و
بوسه ای
بر گونه ام
که
تو
نسل
منی
نسل مــــاذر
اگر روزی دلم تنگ شد و برای دست های مهر بانت دلم گرفت ...
تو که در خلوت خیابان های بی عبور گم شده ای ¸یادم نمی رود رفته ای برای تاریکی های دنیای من یک آسمان خورشید بیاوری.
همین دلخوشی کوچک برای زندگی کردن من کافی است.